حكومت نظامی

ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی

یک نامه خودمانی برای دوستان اینترنتی – بهروز جاوید تهرانی

leave a comment »

متأسفانه سایت پیشروان آزادی بیان قسمت‌هایی از نامه را که در ارتباط با روایت بهروز جاوید تهرانی از زندانیان هوادار سازمان مجاهدین است را سانسور نموده است. این نامه را برای تمام دوستان اینترنتی در حالی می نویسم که در بند 1 زندان اوین روی تخت طبفه سوم خود لم داده ام . دلم برای تمام شما دوستان و وبلاگهای قشنگتان حسابی تنگ شده . خیلی دلم می خواست فرصتی پیش می آمد و می توانستم حتی شده برای ساعاتی چند باز با سما دوستان چت کنم . بگذارید کمی از جو و شرایط داخل بند برایتان تعریف کنم ، اینجا تقریبا همه ی زندانیان سیاسی هستند و محیط بند فوق العاده فرهنگی می باشد .تقریبا همیشه اینجا بحث های سیاسی برقرار است و ما کوچکتر ها از بزرگترها چیزهای زیادی می آموزیم . اینجا هر لحظه که اراده کنید،می توانید بهترین هم صحبت دنیا را پیدا کنید،یک استاد دانشگاه،یک دکتر و شاید هم یک وکیل .بگذارید اعترافی بکنم ، تازه اینجا فهمیدم که چقدر بیسوادم . اینجا همه با هم رفیقند و بر عکس تبلیغات وزارت اطلاعات،بین دموکرات و مجاهد و سلطنت طلب هیچ اختلافی وجود ندارد.اینجا همه با هم رفیق و برادرند . آرزو می کردم کاش 4 سال زندانی که از سال 78 در زندان رجایی شهر کرج تحمل کردم نیز در اینجا می بودم .ایمان دارم که در آنصورت خیلی چیزهای بیشتری بلد بودم . من به عنوان یک شخص بی طرف که خود را متعلق به کل جنبش دموکراتیک می دانم ،به شما میگویم که زندانیان سازمان مجاهدین خلق ،اینجا خیلی زیبا هستند . آنها در ضمن اتحاد و هماهنگی کم نظیری که با هم دارند ،هوای تمام زندانیان جدید الورود را نیز دارند. یکی از آنها در حالی که برای تامین مخارج خود در زندان کارهای خدماتی انجام می دهد،هر زندانی جدید الورودی را ابتدا زیر نظر می گیرد و اگر بفهمد که بی پول است،به صورت کاملا پنهانی،ما یحتاج اولیه را به او میدهد . فراموش نمی کنم که شب اولی که وارد بند شدم تا نیمه های شب به دلیل نداشتن پتو و سرمای هوا خوابم نبرد، به همین دلیل به نمازخانه رفتم. یکی از بچه های مجاهدوقتی دلیل بی خوابی من را فهمید برایم دو پتو آورد.فردای آن روز فهمیدم که پتو های مصرفی خودش را برایم آورده بود و مسلما خودش تا صبح از سرما لرزیده بود . تعداد این بچه های مجاهد حدود 20 تا 30 نفر است و اکثرا حبس های طولانی مدت دارند .در اولین فرصت اسامی تمام آنها و سایر زندانیان گمنام سیاسی را طی پستی برایتان منتشر خواهم کرد . روحیه ایثارگری و انسان دوستی در بین همه ی بچه های بند به چشم می خورد ، و من از بودن در کنار چنین انسان هایی، احساس خوشبختی می کنم . همه با هم صمیمی و خودمانی هستند و احساس مالکیت در بین همه بچه ها به مرز صفر بسیار نزدیک است . اکثر اوقات ما جوانها نزد بینا داراب زند و دکتر زرافشان می رویم تا از صحبتهایشان استفاده کنیم . تقریبا همه ی بند نگران دکتر فرزاد حمیدی است که تازه 15 روز بود که از زندان آزاد شده بود و برای بازداشت مجدد وی خیلی زود بود . مخصوصا وقتی خبر انتقال وی را به زندان رجایی شهر کرج و همچنین ضرب و شتم وحشیانه مامورین بر روی وی شنیدیم . کتابخانه ی اینجا بغیر از قرآن و مفاتیح و چند کتاب مذهبی کهنه ، چند کتاب خوب هم دارد . قسمت زیادی از وقت تمام زندانیان را مطالعه پر می کند. کتابی که هم اکنون شروع کرده ام،داستان زندگی (( تام پین )) انقلابی بزرگ در آمریکا و فرانسه است، براستی که تام پین می تواند الگوی هر جوانی برای مبارزه باشد، کاش او هم اکنون در میان ما بود . حتما او را هم به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی بازداشت می کردند و کلی می بایست زندانی می کشید . خیلی خنده دار است اگر داستان دستگیری و بازجوییهایم را برایتان تعریف کنم . مامورین وزارت اطلاعات حتی نگذاشتند که من به نزدیک دفتر سازمان ملل برسم . صدایم در گلو خفه شد .حتی نگذاشتند اعتراض کنم و بعدش دستگیرم کنند . من 15 دقیقه قبل از شروع تحصن بازداشت شدم و 2 ماه تمام را در انفرادیهای بند 209 به سر بردم . حالا هم که یک صفحه اتهام به من تفهیم کرده اند. نمی دانید چه بلا هایی سر من و دوستانم آوردند،تعریف مفصل آن را به بعد موکول می کنم . دوستان،زندان جای خوبی نیست ولی این بند بخصوص(بند یک) ، با همه ی زندانهای دنیا تفاوت دارد. اینجا جایی است که هر انسانی آرزویش را دارد،نمی خواستم این را بگویم ولی جای همه ی شما اینجا حسابی خالی است .اینجا احساس عجیبی به من دست داده ،شاید برای اولین بار احساس خوشبختی را درک کرده ام . با سپاس ، بهروز جاوید طهرانی

منبع: سايت ديدگاه

Written by State-of-Siege

مِی 9, 2008 در 8:40 ق.ظ.

بیان دیدگاه